داستان مربوط به مردی جوانی است که از شرارت ها و اعتیاد خود می گوید. از اینکه در کودکی پدر و مادری ناآرام و بد اخلاق داشته است این زندگی نبود که او دوس میداشت و مرحله آخر برای ترک شیشه به مرکز درمان اعتیاد رفتم ، او می گوید که در تمام زندگیش چیزی جز بی اعتنایی، دوست داشته نشدن و… را ندیده است. به همین دلیل بعد از ازدواج همه سعیش داشتن زندگی آرام و همراه با عشق بوده است.
ادامه مطلب … div>
بازدیدها: 643