چند سال بیشتر نداشتم که خبر ورشکستگی پدرم کمرمان را شکست. اسباب و اثاثیه مان را برداشته و به یکی از حاشیه های شهر مشهد رفتیم.الکل مرا از زندگی و خانواده ام دور کرده بود و هر بار که دستگیر می شدم. مرا به کانون اصلاح و تربیت می فرستادند. در آنجا بود که با...