شماره دکتر مرکز ترک اعتیاد بیمارستان من نه جوانی بی سوادی بودم که فریب دوستانم را خورده باشم و نه در خانواده ای بی بند و بار بزرگ شده ام. این ها گفته های تنها پزشکی است، که در کمپ یکی از شهرستان های اطراف تهران بستری شده است.
محل کارم مرکز ترک اعتیاد بیمارستان
نامم امیر رضا است. پدر و مادرم هر دو پزشک هستند. البته نه تنها پدر و مادرم، بلکه دو خواهرم هم نیز متخصص مغز و اعصاب و بیماری های داخلی هستند. از آنجایی که هر دو والدینم پزشک بودند، من در ناز و نعمت بزرگ شده بودم. تک پسر باشی و همچنین فرزند آخر، شما را به مزایایی بسیاری می رساند که شاید کمتر دیده باشید. از همین رو هر آنچه می خواستم از بچگی برایم مهیا بود.
غرور بر باد رفته ام، آغاز اعتیادم بود
دوران کودکی و نوجوانیم به سرعت سپری شد و من نیز مانند سایر اعضای خانواده ام در یکی از دانشگاه های تراز اول رومانی مدرک پزشکیم را گرفته و برای کار به ایران بازگشتم. در بدو ورودم به یکی از بیمارستان های تهران، همه را به چشم زیر دست می دیدم. در حقیقت کسی را در مهارت زبان انگلیسی، مهارت های پزشکی و شان خانوادگی در حد خود نمی دیدم. با چنان غروری بر سنگ فرش بیمارستان راه می رفتم، که همجا را متعلق به خودم می دیدم. من که تا آن روز هیچ سختی در زندگیم نکشیده بودم، اولین شکایت از مهارت پزشکیم مرا بسیار هراسان کرد. جریان از آن قرار بود که به علت تشخیص اشتباه من، یکی از مریض هایم فوت کرده بود. نجات یافتن از این دردسر کار چندان راحتی نبود. اما خوشبختانه والدینم توانستند خانواده متوفی را راضی کنند.
پزشک اعتیاد به مواد
اما آن شکایت تنها به آنجا ختم نشد. من دیگر اعتماد به نفس سابق را در جراحی ها نداشتم. گمان می کردم همه درباره اشتباه من سخن می گویند و از کنار هر کس که عبور می کنم، مرا به چشم یک بی عرضه ای که خانواده اش حمایتش می کنند، بی بینند. همین افکار ظرف یک سال مرا به ورطه نابودی و افسردگی کشاند.
آنقدر بیمار بودم که شیفت هایم را یکی در میان می رفتم و آنقدر استرس داشتم که توان توضیح دادن هیچ موضوعی را برای بیمار نداشتم. برای همین روزی که جراحی مهمی داشتم، برای کمی ریلکس شدن و کاهش استرس، مقداری داروی آرام بخش خوردم. اعتیاد به آن دارو ها کم کم مرا به مصرف مورفین کشاند. برای منی که تجویز کننده این دارو بودم، یافتن مرفین کار چندان سختی نبود. برای بیمار بیشتر تجویز می کردم و خودم نیز تزریق مواد آن را بر عهده داشتم. برای همین باقی مانده مورفین را برای خود نگه می داشتم.
مشخص شدن اعتیادم و ضربه ای که به خانواده ام وارد کردم
این روند برای مدت یک سال ادامه داشت. تا اینکه خانواده ام متوجه تغییر اوضاع و احوالم شدند. ابتدا بسیار نگران و سراسیمه مرا در اتاق خانه حبس کرده تا نتوانم به مواد دسترسی داشته باشم. اما بعد از ترک چند ماهه مورفین و بازگشت دوباره من به بیمارستان، استرس هایم نیز شروع شد و در پی آن مصرف مورفین را دوباره شروع کردم.
این بار پدرم به سراغم آمد و علت امر را به صورت ریشه ای جویا شد. دیگر توان تحمل این بار را نداشتم. خود را در آغوش حمایت گرش انداختم و از او درخواست کمک کردم. از آن روز 45 روز می گذرد و من در یکی از بهترین کمپ ترک اعتیاد اطراف تهران بستری هستم و زیر نظر روانپزشک و مددکار مشغول به گذراندن دوران بازپروی خود می باشم. امیدوارم که بتوانم با غلبه بر افسردگی خود، دوباره به شغلم بازگردم.
پایان متن.
نیلوفرساکی
من مدتهاست درگیر متادون هستم از این موضوع خسته شده ام وبه خانوده ام لطمه زده ام ومیخواهم برای همیشه از این موضوع درد آور رها بشوم