تاریخ بروز رسانی فوریه 5, 2022 %%
در مقاله شماره کمپ ترک اعتیاد شهرک پرند بزودی برای کاربران و خانوده ها در دسترس در سایت شماره و آدرس کمپ ترک اعتیاد پرند تهران قرار خواهد گرفت اما جهت نزدیکی و در دسترس بودن کمپ پرند تا قرارداد با مراکز کمی زمان بر میباشد اما شما کاربران مرکز ترک اعتیاد پرند میتوانید با شماره تماس ها جهت بستری و درمان در محدوده های نزدیکتر اقدام کنید . با تشکر
شماره کمپ ترک اعتیاد شهرک پرند
شماره کمپ ترک اعتیاد پرند تمایلی و اجباری بزودی درج خواهد شد. در ادامه مقاله من هم 48 ساله و معلم هستم و همسرم 52 ساله مکانیک است. ما زندگی آرامی داشتیم. زندگی که در حول دو فرزند پسرم خلاصه می شد. من و همسرم تمام تلاشمان را کردیم، تا اجازه ندهیم که آن ها کمبودی داشته باشند.
برای همین آن ها را از هر آنچه که ممکن بود در خطر بیاندازد دور نگه داشتیم. شاید اشتباه کارمان همین جا بود. زیرا پسرانمان خطرات محیط را نمی دانستند. با هر انسانی دم خور نشده بودند و خیلی از تجربیات برایشان هیجان انگیز بود. از این رو زمانی که پسر بزرگم را برای تحصیل در دانشگاه، به یکی از شهر های اطراف فرستادیم، تمام نگرانیمان مواجه شدن فرزندمان با یک فرد خلافکار و یا معتاد بود. برای همین ما نیز دست از خانه و کار شستیم و به همراه او خانه ای در همان شهر اجاره کردیم، تا این گونه مراقب پسرمان باشیم. آنقدر در هول و ولای پسرم بزرگترم بودم، که یادم رفته بود فرزند کوچکم بسیار حساس و احساساتی است و ممکن است از این جابجایی ناگهانی چه صدماتی ببیند.
گرفتار شدن میان انتخاب یکی از فرزندانم
پسر کوچکم معین تنها 14 سال داشت و از آنجایی که تمام روابط او محدود به خانواده و مدرسه می شد، برایش دور شدن از فضایی که کاملا با آن آشنایی داشت بسیار سخت بود. برای همین هم ما ماه های اول را سعی کردیم برای درس خواندن در مدرسه جدید به او فشار نیاوریم. اما مشکل تنها این نبود. زیرا که فرزندمان دچار بحران حاد روحی شده بود و ما باید سریعا به محل اولیه خود باز می گشتیم.
مانده بودیم بر سر دو راهی. یا باید دست از پسر بزرگمان می کشیدیم و یا معین را از دست می دادیم. از آنجایی که کمی خیالمان از جانب پسر بزرگم راحت شده بود، او را در خانه ای که اجاره کرده بودیم تنها گذاشتیم و به زندگی قبلی بازگشتیم.
خوشبختانه حال معین روز به روز بهتر می شد و کماکان هر روز به صورت تماس تصویری با پسر بزرگترم صحبت می کردم. اوایلی که او را ترک کرده بودیم، بسیار بهانه می گرفت و با بغض با ما سخن می گفت. اما در این چند ماه اخیر، خبری از آن دلتنگی ها نبود و او بسیار شادمان و راضی از موقعیتی که داشت، زندگی می کرد.
بزودی مقاله شماره کمپ پرند آدرس و تلفن درج خواهد شد در حال حاضر میتوانید به لینک آبی رنگ را لمس نموده و به کمپ ترک اعتیاد اسلامشهر و شهریار وارد شوید
شاید این تفکرات مرا به حساب کنجکاوی مادرانه بگذارید، اما من مدام احساس می کردم که کسی به غیر از ما، در زندگی پسرم حضور دارد. تا اینکه بعد از مدتی، حضور آن دختر را در خانه ای که برای پسرم اجاره کرده بودیم، دیدم. ابتدا چیزی به روی خودم نیاوردم و موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. قرار بر این شد که با یک مسافرت یک روزه به دیدار پسرمان برویم.
متاسفانه درست حدس زده بودم، پسر ساده ما یک دل نه صد دل عاشق یکی از دختران هم دانشگاهیش شده است. نام دختر بنین بود و دختری بسیار زیبا و دلربا جلوه می کرد. خواستم با او صحبت کنم. که پسرم مانع شده بود. برای اولین بار بود که جملاتی از پسرم می شنیدم، که می دانستم متعلق به او نبودند. او را متهم به دخالت کردن در زندگیش می کرد و از من خواست که پایم را از زندگیش بیرون بکشم. می دانستم که پسرم تحت سلطه و نفوذ آن دختر است. برای همین بیشتر از آن بحث نکردم و مستقیم به سراغ آن دختر رفته تا از او بخواهم که از پسرم فاصله بگیرد. اما زهی خیال باطل که دخترک خوب می دانست تورش کجا پهن کرده است. او که فرزندم را پسری ساده دل دیده بود، با حرف های فریبنده او را از راه به در کرده بود. می دانستم که اصرار بیش از حد من بر این ماجرا باعث از دست رفتن فرزندم می شود.
بستری شدن در کمپ ترک اعتیاد
از آن ماجرا چند ماهی گذشت و من شاهد آن بودم که پسرم هر روز بیشتر به آن دختر وابسته می شود. آن چنان که حتی برای تعطیلات تابستان هم به خانه نمی آمد. دخترک پسرم را از مهمانی به مهمانی دیگر می برد و سرش با کار های پر زرق و برق گرم می کرد. دیگر تحمل این وضعیت و از دست دادن فرزندم را نداشتم. به سراغ دخترک رفتم و او را برای پسرم خواستگاری کردم، تا با این کار حداقل فرزندم را دوباره به خانه بازگردانم. اما در کمال ناباوری متوجه شدم که دخترک قصد ازدواج با پسرم را ندارد و فرزندم تنها یک سرگرمی برای او محسوب می شود.
این موضوع را به پسرم گفتم، اما او مرا یک دروغگو خطاب کرد و چند ماه بعد بنین با پسری که دوستش داشت به پسرم خیانت کرد و در نهایت با او ازدواج کرد. این کار ضربه روحی شدیدی به فرزندم وارد نمود. آنقدر که کار او به اعتیاد شیشه و شبگردی کشیده شد. بار ها او را در کمپ ترک اعتیاد بستری کرده ایم، اما هر بار به محض آزاد شدن دوباره به سراغ مواد می رود.
می دانید، این روز ها که به گذشته خود می اندیشم، گمان می کنم من نیز در این امر بی تقصیر نبوده ام. زیرا اگر فرزندانم را قوی تر پرورش می دادم، آن ها با کمی ناملایمات این چنین دچار بحران های روحی نمی شدند.
پایان متن.
عطر پاکی