ترک اعتیاد بلاگ

سقوط انسانیت و اعتیاد به تریاک

3.6/5 - (8 امتیاز)

تاریخ بروز رسانی آگوست 27, 2023 %%

داستانی واقعی از سقوط انسانیت و اعتیاد به تریاک ناخواسته و قتل غیر عمد تنها 14 سال داشتم که مرا به عقد مظفر درآوردند. در آن زمان رسم بود که دختران را در همان سن و سال ها به خانه بخت بفرستند. دخترانی چشم و گوش بسته که چیزی نه از زندگی کردند می دانستند و نه از سیاست های زنانه. به همین دلیل اگر شانس می آوردیم همسر و مادر شوهر خوبی نصیبمان می شد.

حقیقت زندگی من این بود که من نه شوهر خوبی داشتم و نه مادر شوهر خوبی. همسرم برقکار ساختمان بود و گاه پیش می آمد که برای برق کشی چندین ساختمان باید چند روزی را از خانه دور می ماند. به همین دلیل همیشه مرا به خانه پدری خود می برد. در آن زمان من برای اولین بار باردار شده بودم و احساس می کردم که نیاز به توجه و محبت دارم. اما دریغ از کمی توجه. در آن روز ها من آنقدر کار می کردم و حرف می شنیدم که شب ها از شدت خستگی بیهوش می شدم. از آن جایی هم که حق خوردن غذای زیاد نداشتم و مادر شوهرم میوه و غذا را از من پنهان می کرد، ضعیف و بسیار رنگ پریده بودم. این موضوع، شاید بر روی من تاثیر نداشت، ما تاثیر خود را بر روی جنین در حال رشد گذاشت و زمانی که دخترم به دنیا آمد، بسیار لاغر و زشت بود.

غم دختر دار شدنم از یک طرف و شنیدن کنایه های بقیه از طرف دیگر مرا به شدت آزرده می کرد. آن روز ها را خوب به خاطر دارم. هر کس به دیدن دخترم می آمد، با نگاهی ترحم برانگیز از من می پرسید، چهره دخترم شبیه کیست و بعد از ابراز ناراحتی می گفتند انشالله بزرگ می شود و زیبا تر خواهد شد.

حرف های اطرافیان آنچنان مرا دل می شکست که یک چشمم اشک بود و یک چشمم خون. همسرم که متوجه شد داشتن این دختر برای او رسوایی به بار می آورد، بدون کوچکترین رحمی یک روز او را از من گرفت و به بیرون از خانه برد. آن روز هر چه داد و فریاد کردم، هر چه زجه زدم افاقه نکرد. نمی دانم فرزندم را چه کرد. آیا او را به کسی داد و یا در کوهی، بیابانی و یا مسجدی رها کرد، نمی دانم. فقط من از آن روز به بعد دخترم را ندیدم.

حدود 5 سال از ازدواجمان می گذشت. من بعد از مرگ دخترم دو بار دیگر باردار شدم که هر دو بار به سقط جنین منجر شد. به چند پزشک مراجعه کردم که همگی عقیده داشتند، به دلیل استرس و تنش های بسیار بچه های از بین می روند. این دلایل کافی بود که همسرم به طور کلی از من زده شود و از مادرش بخواهد که به دنبال همسر دیگری برایش باشد.

اعتیاد به تریاک نقش خانواده

اعتیاد به تریاک نقش خانواده

اعتیاد به تریاک

نحوه اعتیاد به تریاک در فرای افکاری پلید زن دوم همسرم به چند ماه نگذشت که مادر شوهرم یکی از اقوام دور خود که دختری بزرگتر از من بود را برای همسرم انتخاب کرد. آن زن چهره زیبایی نداشت و بهتر است بگویم، پیر دختری بود که ازدواج با همسر من برایش یک برد در زندگی محسوب می شد.

زندگی با هوو در یک خانه شروع شد. هووی من نامش فاطمه بود. زنی بسیار سیاست مدار و بدجنس. او آنقدر خود را در دل شوهرم جایی کرده بود که من عملا کلفت خانه شده بودم و او عزیز خانه. با وجود اینکه تمام کار های خانه را من می کردم، تنها غذا پختن بود که او را خسته می کرد. بعد از چند ماه، من نیز همین احساس خستگی مفرط را داشتم. احساس می کردم هر زمان که غذا می خورم، حالم بهتر است. برای همین هر روز غذای بیشتری می خوردم بدون آنکه دلیلش را بدانم.

بعد از مدتی موضوع را با پزشکی در میان گذاشتم و بعد از آزمایشات لازم متوجه شدم که به تریاک معتاد شده ام. در واقع هوویم برای آنکه از شر من خلاص شود، هر روز مقداری تریاک با غذایم مخلوط می کرده و به من می داد.

قتل ناخواسته

جریان را برای همسرم گفتم؛ اما او حرفم را باور نکرد. می خواست مرا از خانه بیرون بیندازد که من با التماس از او خواستم در ازای کلفتی مرا در خانه نگه دارد. از این ماجرا چند ماه می گذشت و من اوضاعم هر روز بدتر می شد. هوویم به دور از چشم شوهرم، هر روز به من کمی تریاک می داد تا بخورم. تا اینکه یک روز که من بسیار خمار بودم او از این کار امتناع کرد. من نیز که نمی توانستم درد را تحمل کنم با او درگیر شدم و در همین درگیری او را به پشت هل دادم که ناگهان سرش به تیزی گوشه دیوار برخورد کرد و همان لحظه مرد.

بعد از آن من متواری کوچه و خیابان شدم؛ اما مدتی طول نکشید که پلیس ها دستگیرم کردند و الان هم خانواده فاطمه درخواست قصاص کرده اند. نمی دانم سرنوشتم چه می شود. فقط می دانم من در این زندگی بی گناه بودم.

پایان متن.

نیلوفر ساکی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *