تاریخ بروز رسانی ژانویه 31, 2023 %%
راهرو های دادگاه پر تب و التهاب بود. صدای فریاد های زنی می آمد که مدام می گفت: خدا را شکر کن که بلای سر بچه ام نیامده است وگرنه خودم در همان خانه چالت می کرد. جلو تر که رفتم زن آرام بر روی صندلی نشسته بود. به کنارش رفتم و ماجرا را از جویا شدم. داستان زندگی این زن از آن قرار است که همسرش معتاد اعتیاد به تریاک بوده و فرزند دو ساله شان با خوردن تریاک راهی بیمارستان شده است. زن زندگیش را اینطور تعریف می کند. “میران پسر دایی مادرم است. از خانواده ای ثروتمند و سرشناس. راستش را بخواهید تمام دختران فامیل دوست داشتند که به جای من با میران ازدواج می کردند.
دیپلمم را که گرفتم مادر میران برای خواستگاری به خانه مان آمد. آن زمان در پوست خود نمی گنجیدم. خیال می کردم که خوشبختی در خانه ام را زده و روی ابر ها سیر می کردم. از آنجایی که هم خودم موافق بودم و هم خانواده ام، تمامی فاصله عقد تا عروسیم یک ماه طول نکشید؛ بعد از آن به آپارتمانی که پدر شوهرم هدیه داده بود رفتیم. از همان اوایل زندگی متوجه رفتار های سرد و گریزان بودن میران از خودم شدم. اما با وجود همه این ها، هر بار خود را توجیه می کردم. میران تک پسر یک خانواده پولدار بود، برای همین ما دغدغه مالی نداشتیم. هر ماه پدر میران مبلغ هنگفتی به حساب پسرش واریز می کرد. اما چه فایده که او تمام آن پول ها را خرج عیاشی و خوشگذرانی های خود می نمود.
اعتیاد به تریاک همسرم
با توجه به اعتیاد به تریاک همسرم فرزند اولم را که باردار شدم؛ با خودم فکر کردم که میران بیشتر به زندگی خواهد چسبید. اما نه تنها از به دنیا آمدن فرزندم خوشحال نشد، بلکه از خانه نیز گریزان بود. پدر شوهرم متوجه رفتار های پسرش شده بود؛ برای همین نیز، هر ماه مبلغی را نیز برای مخارج زندگی به حساب من واریز می کرد.
زندگی بر همین منوال سپری می شد و من همچنان با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته بودم تا اینکه فرزند دومم را نیز باردار شدم. راستش را بخواهید قصد سقط کردنش را داشتم، اما خانواده همسرم مانع این کار شدند. برای همین فرزند دومم را نیز به دنیا آوردم. بعد از تولد دومین فرزندم، روزی متوجه بوی عجیبی در خانه شدم. از همسرم علت آن را جویا شدم که در کمال ناباوری گفت که تریاک کشیده است. نمی توانستم این رفتار او را تحمل کنم. برای همین به حالت قهر به خانه پدر شوهرم رفتم. پدر میران بعد از سه هفته پا در میانی، مرا به خانه خودم فرستاد.
یا مرگ یا ترک اعتیاد به تریاک
یا مرگ یا ترک اعتیاد تریاک همسرم راستش از آن روز به بعد دیگر حتی در یک اتاق هم نمی خوابیدیم. او نیز هر روز بیشتر در منجلاب اعتیاد فرو می رفت. حقیقتا وضعیتش برایم اهمیتی نداشت. تا اینکه یک روز پسر کوچکم که تازه چهار دست و پا راه رفتن را یاد گرفته بود به سوی آشپزخانه رفت. بعد از برگشتن پسرم و حدود نیم ساعت بعد، پسرم بی حال بر روی زمین افتاد. بدنش یخ کرده و پوستش در حال کبود شدن بود. سریعا او را به بیمارستان رساندم. پزشکان دلیل این وضعیت او را متوجه نمی شدند. برای همین سریعا معده او را شست و شو داده و محتویات آن را روانه آزمایشگاه کردند. من در پشت درب ICU مبارزه فرزندم با مرگ را مشاهده می کردم. بعد از نیم ساعت دکتر نتایج آزمایش را آورد. نتایج حاکی از میزان دوز بالایی از تریاک در خون نوزاد یک ساله بود. آن روز دیگر نتوانستم تحمل کنم و فریاد پنج سال زندگی جهنمی را بر سر همسرم و خانواده اش کشیدم. با کمک خانواده ام وکیلی گرفتم و از میران شکایت کردم. الان هم به دادگاه آمدم ام که سرپرستی دو فرزندم و طلاقم را از این مرد بی مسئولیت بگیرم و زندگی دوباره ای شروع کنم.
پایان متن.
عطر پاکی